نویسنده: آیت الله سید محمد حسن میرجهانی(ره)




 
این نوشتار در ثواب شعر خواندن در مصیبت های حضرت سید الشهداء(ع) و گریانیدن و گریستن و خود را به گریه وادار کردن و بعضی از اشعاری که در مصائب آن حضرت انشاء شده است.

حدیث اول

در کتاب امالی و ثواب الاعمال شیخ صدوق -علیه الرحمة- و کتاب کامل الزیارات، مسنداً از ابی عماره منشد از حضرت صادق(ع) روایت کرده اند که گفت:
«قال لی: یا أبا عماره! أنشدنی فی الحسین بن علی(ع). قال: فانشدته فبکی، ثم أنشدته فبکی. قال: فوالله ما زلت أنشدته و یبکی حتی سمعت البکاء من الدّار. قال: فقال: یا أبا عماره، من أنشد شعراً فی الحسین بن علی(ع)، فابکی خمسین فله الجنة، و من أنشد فی الحسین(ع) شعراً فابکی ثلاثین فله الجنة، و من أنشد فی الحسین شعراً فابکی عشرین فله الجنة، و من أنشد فی الحسین(ع) شعراً فابکی عشرة فله الجنة، و من أنشد فی الحسین(ع) فابکی واحداً فله الجنة، و من أنشد فی الحسین شعراً فبکی فله الجنة، و من أنشد فی الحسین(ع) شعراً فتباکی فله الجنة.»(1)
در عاشر بحار نیز این حدیث را از آن سه کتاب نقل فرموده است.
ترجمه حدیث: (ابوعبدالله منشد از امام صادق(ع) روایت کرده و گفته که: آن حضرت فرمود برای من که: ای اباعماره!‌ برای من در مصیبت حسین بن علی(ع) شعری بخوان. گفت: برای آن حضرت خواندم و او گریه کرد. پس از آن باز خواندم و گریه کرد. ابوعماره گفت: به ذات خدا سوگند که من همیشه می خواندم و او می گریست تا اینکه صدای گریه را از درون خانه شنیدم. پس فرمود: ای اباعماره!‌ کسی که شعری بخواند در مصیبت حسین(ع) و بگریاند پنجاه نفر را، از برای او است بهشت، و کسی بخواند در مصیبت حسین(ع) شعری را و بگریاند سی نفر را، برای او است بهشت، و کسی بخواند در مصیبت حسین(ع) شعری را و بگریاند بیست نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند در مصیبت حسین(ع) شعری را و بگریاند ده نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند در مصیبت حسین(ع) شعری را و بگریاند یک نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند در مصیبت حسین شعری را و تباکی کند -یعنی: خود را به گریه درآورد- برای او است بهشت).

‍حدیث دوم

و نیز در عاشر بحار از کشّی مسنداً از زید شحام روایت کرده که گفت:
«ما جماعتی بودیم از اهل کوفه نزد ابی عبدالله صادق(ع) که جعفر بن عفّان در آن حال وارد شد بر آن حضرت. پس آن بزرگوار را به پیش خود و نزدیک خود نشانید و فرمود: ای جعفر! عرض کرد: لبیک -خدا مرا فدای تو گرداند- پس آن جناب فرمود:
«بلغنی انک تقول الشعر فی الحسین و تجید. فقال له: نعم جعلنی الله فداک!‌ قال: قل فانشدته(ص)، فبکی و من حوله حتی صارت الدموع علی وجهه و لحیته، ثم قال: یا جعفر! و الله لقد شهدت ملائکة الله المقربون ههنا یسمعون قولک فی الحسین(ع)، و لقد بکوا کما بکینا و اکثر و لقد اوجب الله تعالی لک یا جعفر فی ساعته الجنة باسرها، و غفر الله لک، فقال: یا جعفر! ألا أزیدک؟ قال: نعم یا سیدی. قال: ما من احد قال فی الحسین شعراً فبکی و أبکی به إلا اوجب الله له الجنة و غفرله».
یعنی: (به من رسیده که تو خوب شعر می گوئی در مصیبت حسین. پس عرض کرد: آری- خدا مرا فدای تو گرداند- فرمود: پس من برای او خواندم -رحمت خدا بر او باد- آن حضرت گریه کرد و کسانی هم که در اطراف او بودند گریستند، تا اندازه ای که اشک ها بر روی ریش او جاری شد. پس فرمود: ای جعفر! به خدا سوگند ملائکه مقربین خدا در اینجا حاضر شدند و می شنوند گفتار تو را در مصیبت حسین(ع)، و هر آینه گریه کردند، همچنان که ما گریه کردیم و بیشتر، و واجب گردانید برای تو بهشت را از جعفر در همین ساعت، و همه آنها، و آمرزید برای تو. پس فرمود: ای جعفر! آیا زیاد نکنم برایت؟ گفتم: چرا ای آقای من. فرمود: نیست احدی که شعری بگوید در مصیبت حسین و بگرید و بگریاند به آن دیگری را مگر اینکه واجب می گرداند خدای بر او بهشت را و می آمرزد او را).(2)

حدیث دیگر=سوم

کامل الزیارات مسنداً از عبدالله بن غالب روایت کرده که گفت:
«دخلت علی ابی عبدالله(ع) فانشدته مرثیة الحسین(ع) ابن علی(ع) فلما انتهیت إلی هذا الموضع:
لبلیة تسقی (تسقو) حسیناً
بمسقاة الثری غیر التراب
صاحت باکیة من وراء الستر یا ابتاه».(3)
یعنی: (داخل شدم بر ابی عبدالله(ع) و خواندم مرثیه حسین بن علی(ع) را. چون شعرم به اینجا منتهی شد که گفتم: «هر آینه بلیّه ای سیراب کرد حسین را به ظرفی از سنگ ریزه ها که غیر از خاک بود»، که صیحه گریه کننده ای را از پشت پرده شنیدیم که می گفت: ای پدر).

حدیث دیگر [=چهارم]

کامل الزیارات مسنداً از ابی هارون مکفوف روایت کرده که گفت:
«دخلت علی أبی عبدالله(ع)، فقال لی: انشدنی. فانشدته. فقال: لا، کما تنشدون و کما ترثیه عنده قبره. فانشدته: امرر علی جدث الحسین، فقل لا عظمه الزکیة. قال: فلما بکی امسکت، ثم قال:‌ زدنی. قال: ثم انشاته: یا مریم قومی و اندبی مولاک و علی الحسین فاسعدی ببکاک. قال: فبکی و تهایج النساء. قال: فلما ان سکتن، قال لی: یا أبا هارون من انشد فی الحسین فابکی عشرة فله الجنة. ثم جعل ینتقص واحداً و احداً حتی بلغ الواحد، فقال: من انشد فی الحسین فابکی واحداً فله الجنة».(4)
یعنی: (وارد شدم بر ابی عبدالله(ع). به من فرمود: بخوان برای من. پس خواندم برای او. فرمود: اینطور نه. بخوان آنچنان که برای خودت می خوانی و آنچنان که مرثیه خوانی می کنی نزد قبر او.
پس خواندم برای او که: بگذر بر قبر حسین و بگو به آن استخوان های او که پاک و پاکیزه است.
چون آن حضرت گریست، من از خواندن امساک کردم. فرمود: زیادتر برایم بخوان.
پس این مرثیه را برای او خواندم که: ای مریم بپا خیز و به صدای بلند گریه کن برای مولای خود و به گریستن بر حسین مرا مساعدت کن.
ابوهارون گفت: آن حضرت گریست،‌ و زن ها را از گریه به هیجان درآمدند. (گفت): چون ساکت شدند، آن حضرت فرمود برای من که: ای اباهارون!‌ کسی که در مصیبت حسین شعری بخواند و ده نفر را بگریاند، بهشت برای او است. پس یکی یکی کم کرد، تا آنکه فرمود: کسی که یک نفر را در مصیبت حسین بگریاند، بهشت برای او است. پس فرمود: کسی که یاد کند حسین را و بگرید، برای او است بهشت).
شیخ صدوق در کتاب ثواب الأعمال این حدیث شریف را با اندک اختلافی مسنداً از ابی هارون روایت کرده،‌ به اضافه جمله ای در آخر حدیث که فرمود:
«و من ذکر الحسین عنده فخرج من عینیه من الدمع مقدار جناج الذباب، کان ثوابه علی الله عز و جل و لم یرض له بدون الجنة».(5)
یعنی: (کسی که یاد کرده شود حسین(ع) نزد او، و به قدر و بال پشه ای اشک از دو چشمش بیرون بیاید، ثواب آن بر خدای عز و جل است، و خدا غیر از بهشت را برای او راضی نمی شود.)
مرحوم دربندی در کتاب اسرار الشهادة از ثقة الاسلام کلینی -رضوان الله علیه- در کافی از کمیت شاعر نقل کرده از حضرت صادق(ع) که به او فرموده:
«یا کمیت، انشد فی جدی الحسین(ع). فلما انشد کمیت ابیاتا فی مصیبة الحسین، بکی الامام بکاءاً شدیداً، و بکت نسوة الامام و أهل حریمه و صحن فی حجراتهن، فبینما الامام فی البکاء و النحیب من خلف الاستار من الحجرات إذا خرجت جاریة من خلف الستر من الباب الذی کان فی سمت حجرات الحرم و فی یدها طفل صغیر رضیع، فوضعته فی حجر الامام(ع) فاشتد حینئذ فی غایة الاشتداد بکاء الامام(ع) و نحیبه و علا صوته الشریف، و اعلنت النسوة الطاهرات و الحرم أصواتهن بالبکاء و النحیب فی خلف الاستار من الحجرات».(6)
یعنی: (ای کمیت! مرثیه بخوان برایم در مصیبت جدّم حسین(ع). چون کمیت چند بیتی خواند در مصیبت حسین(ع)، گریست امام، گریستن شدیدی، و گریه کردند زن های امام و اهل حرم او و صیحه زدند در حجره های خودشان. پس در حالتی که امام می گریست و فریاد می زد، از پشت پرده ها، از حجره ها، کنیزی بیرون آمد از دری که طرف حجره های حرم بود و طفل شیرخواری در روی دست داشت. آن را در دامن امام گذارد. در آن هنگام گریه امام شدت کرد و فریاد او بلند شد، و زن های طاهرات حرم هم صداهای خود را در پشت پرده ها به گریه و فریاد از حجره ها بلند کردند).

حدیث دیگر[=پنجم]

قال العلامة المجلسی -أعلی الله مقامه- فی المجلد العاشر من البحار: أقول: رأیت فی بعض مؤلفات المتأخرین أنه قال: حکی دعبل الخزاعی، قال:
«دخلت علی سیدی و مولای علی بن موسی الرضا(ع) فی مثل هذه الایام، فرأیته جالساً جلسته الحزین الکیّب، و اصحابه من حوله، فلما رأنی مقبلاً، قال لی: مرحباً بک یا دعبل! مرحباً بناصرنا بیده و لسانه ثم انه وسع إلی فی مجلسه و اجلسنی إلی جانبه، ثم قال لی: یا دعبل،‌ أحب أن تنشدنی شعراً، فان هذه الایام، أیام حزن کانت علیناً أهل البیت، و أیام سرور کانت علی أعداناً، خصوصاً بنی امیّه اللعناء. یا دعبل،‌من بکی أو أبکی علی مصائبنا، و لو واحداً کان أجره علی الله. یا دعبل، من ذرفت عیناه علی مصابنا،‌و بکی لما أصابنا من أعدائناه، حشره الله معنا فی زمرتنا. یا دعبل، من بکی علی مصائب جدی الحسین(ع)، غفر الله له ذنوبه البته، ثم انه (ع) نهض و ضرب ستراً بنیه و بین حرمه و أجلس أهل بیته من وراء الستر لیبکوا علی مصائب جدهم الحسین(ع)، ثم التفت الی و قال لی: یا دعبل، ارث الحسین فانت ناصرنا و مادحنا، ما دمت حیاً فلا تقصر عن نصرنا ما استعطت. قال دعبل: فاستعبرت و سالت عبرتی و أنشأت اقول:
أفاطم لو خلتِ الحسین مجّدلا
و قد مات عطشاناً بشط فرات
إذا اللطمت الخدّ فاطم عنده
و أجرت دمع العین فی الوجنات(7)
تا آخر قصیده».
یعنی: (علامه مجلسی(ره) در جلد دهم بحار فرموده که: دیدم در بعضی از مؤلفات متأخرین که گفته است: دعبل خزاعی حکایت کرده که گفت:‌ وارد شدم بر سید و مولای خود علی بن موسی الرضا(ع) در مثل این روزها، دیدم آن حضرت را نشسته، نشستنی محزون و اندوهگین، در حالی که یاران او در اطراف او بودند. چون مرا دید که به او روی آوردم، به من فرمود: خوش آمدی. برای تو گشایش باد ای دعبل! گشایش باد برای یاری کننده ما به دست و زبان خود! پس برای من جا باز کرد و مرا پهلوی خود نشانید و به من فرمود: ای دعبل! دوست می دارم برای من مرثیه ای بخوانی. زیرا که این روزها روزهای حزن و اندوهی است که بر ما اهل بیت وارد شده و روزهائی است که ایام شادی برای دشمنان بوده،‌ بخصوص بنی امیّه، که لعنت های خدا بر ایشان باد.
ای دعبل!‌ کسی که بگرید یا بگریاند بر مصیبت های ما، هرچند یک نفر باشد، مزد او بر خدا است.
ای دعبل! کسی که جاری شود اشک از دو چشم او در مصیبت های ما و بگرید بر مصیبت هائی که از دشمنان ما بر ما وارد شده، خدا او را با ما محشور می کند و از جماعت ما خواهد بود.
ای دعبل! کسی که بگرید بر مصیبت های جدم حسین(ع)، می آمرزد خدا برای او گناهانش را البته.
پس آن حضرت برخواست و میان ما و میان حرم خود پرده ای قرار داد و اهل بیت خود را در پشت پرده نشانید تا گریه کنند برای جد خود حسین(ع)، و متوجه من شد و فرمود: ای دعبل! برای حسین(ع) مرثیه بخوان. تو یاری کننده ما و مدح کننده مائی، تا زمانی که زنده می باشی. پس تا می توانی از یاری کردن به ما کوتاهی مکن.
دعبل گفت: پس من گریه کردم و اشکم جاری شد و خواندم و گفتم: ای فاطمه! اگر گمان می کردی که حسین کنار شطّ فرات با لب تشنه کشته می شود، در کنار کشته او، ای فاطمه!‌ بر روی خود لطمه می زدی و اشک خود را بر رخساره جاری می کردی). تا آخر قصیده که در اینجا مجال ذکر آن نیست.
مؤلف ناچیز گوید: بدانکه مرثیه هائی که بعد از شهادت حسین(ع) انشاء و انشاد شده؛ از عصر روز عاشورای سال شصت و یک هجری تا سال یکهزار و چهارصد هجری جاری که تاکنون یکهزار و سیصد و چهل سال می شود و به زبان های مختلفه از عربی و فارسی و ترکی و اردو و غیر اینها به رشته نظم درآمده و خوانده شده،‌ از حدّ احصاء و شمار بیرون است، و در این مدت مدیده در تمام قرون رایج و ساری و جاری بوده، به شهادت اخبار و آثار و کنت معتبره متقدمین و متأخرین، و تواریخ و مقاتل و سیر خاصه و عامه از شیعه و سنّی، و جریان آنها از آفتاب روشنتر است، و سیره ائمه طاهرین(ع) بعد از شهادت حضرت سید الشهداء(ع) بر این بوده که هم خود اقامه عزاء می نمودند و مرثیه خوانی می کردند و هم مرثیه خوان می طلبیدند و او را به مرثیه خوانی و گریستن و گریانیدن و خود را به گریه درآوردن امر می فرمودند.
مرثیه سرائی حضرت زین العابدین بعد از شهادت پدر بزرگوار خود، در زمان اسیری در کوفه و شام و منازل بین آن دو و هنگام برگشتن به مدینه و گریستن آن حضرت در دوران زنده بودن و مرثیه خوانی زنان و دختران اهل بیت رسالت و طهارت و گریه جانگداز و مصیبت های دلخراش ایشان، و اشعار عصمت صغری و زینب کبری و امّ کلثوم و فاطمه صغری و سکینه خاتون و رباب و سایر مخدّرات و زنان هاشمیه و غلامان و کنیزان و عموم اهل مدینه و نوحه سرائی و عزاداری ایشان از متواتراتی است که به هیچ وجه قابل انکار نیست.
و این سیره، طبقاً عن طبق تا این زمان میان شیعیان و دوستان ایشان سریان و جریان داشته و قول و فعل و تقریر حجج بالغه در تأسی و پیروی از ایشان در تعظیم این شعائر بزرگ مذهبی حجت است در مقابل خصماء و معاندینی که دیده های بصیرتشان کور و گوش دل هاشان کر است و سخریه و استهزاء می کنند گریه کنندگان و گریانندگان و عزاداران و مرثیه خوانان بر حسین(ع) را و اذهان ساده عوام را مغشوش می نمایند؛ بعضی از روی جهالت و بعضی از راه عناد و عداوت با دین و مذهب.

پی نوشت ها :

1-امالی، ص 205؛ ثواب الأعمال، ص 83؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 282.
2-رجال الکشی،‌ ص 289؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 286.
3-کال الزیارات، ص 105؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 286.
4-کامل الزیارات،‌ ص 105؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 287.
5-کامل الزیارات، ص 100؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 291.
6-اسرار الشهادة، ص 62، این روایت را در کافی نیافتم.
7-بحارالأنوار، ج 45، ص 257، ح 15، «باب ما قبل نم المراثی فیه صلوات الله علیه».

منبع: میرجهانی، محمد حسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری یر حضرت سید الشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.